شیخ خزعل فرزند جابرخان سرحددار جنوب غرب ایران بود که در زمان قاجار بخش های زیادی از اراضی خوزستان، از شمال غرب تا جنوب غرب و بخشی از مرکز این استان، به وی سپرده شده بود. با مرگ جابرخان، ابتدا مزعل و سپس خزعل که برادر کوچک تر او بود، حکمرانی آبادان (عبادان)، خرمشهر (محمره)، شادگان (فلاحیه)، اهواز (ناصری) و هویزه، بعلاوه سرپرستی همه عشایر عرب را بر عهده گرفت.
در مورد انتقال قدرت در میان پسران جابرخان نیز روایات مختلفی وجود دارد، از جمله این که مزعل با دسیسه برادر کوچک تر یعنی خزعل کشته شد. به هر روی این خانواده علاوه بر حکمرانی بخش هایی از خوزستان که در بالا از آنها نام برده شد، مسئولیت جمع آوری مالیات از ایل های لُر بختیاری را هم بر عهده داشتند. این وظیفه از سوی دولت مرکزی به آنها سپرده شده بود و کسی جرات نداشت در این زمینه دخالت کند.
در آن زمان مرکز استان خوزستان شوشتر بود و اکثر ادارات مثل دادگستری در این شهر قرار داشت، برخی ادارات نیز در اهواز بود، البته به جز تلگراف خانه که در اغلب شهرها وجود داشت و گمرک که تنها کارگزاری دولتی در خرمشهر بود.
این دوایر و ادارات، اگر چه ظاهراً تحت نظر دولت مرکزی بودند، ولی شیخ خزعل هر از گاهی مسئولان آنها را به قصر خود در "فیلیه" فرامی خواند و با پذیرایی و دادن هدایایی آنان را مدیون خویش می ساخت. چنانچه ماموری زیر بار دستورات خزعل نمی رفت، با کارشکنی و حتی تبعید و بازداشت روبرو می شد. برای مثال کارکنان تلگرافخانه در اکثر شهرها اگر چه کارمند دولت بودند، اما ارتباط نزدیکی هم با شیخ داشتند.
این در حالی بود که دولت بریتانیا به نفت خوزستان توجه خاصی داشت و در همه اوقات در حفظ و حراست از تاسیسات، خطوط لوله و پالایشگاه آبادان تلاش می کرد، چرا که با توجه به نیاز مبرم به نفت و فرآورده های آن، دخالت در همه امور استان را ضامن حفظ منافع خود می دانست.۱
شیخ خزعل نیز با نشان دادن همه گونه سرسپردگی به مقامات بریتانیا، درصدد جلب حمایت آنان در مقابل دولت مرکزی ایران بود. او در واقع او با عقد قراردادی با انگلیسی ها، حامی قدرتمندی را برای خود تدارک دیده بود. این قرارداد در تاریخ ۱۵ اکتبر ۱۹۱۰ (۱۲۸۹ شمسی) بنا به پیشنهاد آرنولد ویلسن ۲، کمیسر عالی بریتانیا در بین النهرین، میان سروان کاکس(Cox) و شیخ خزعل، به امضا رسید. در این قرارداد تصریح شده بود:
«دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان آماده است تا حمایت لازم را از شما بعمل آورده به نحوی که راه حل رضایت بخشی در صورت هرگونه تجاوز حکومت ایران به قلمرو شما به عمل آورده و حقوق شما را نسبت به دارائی تان در ایران به رسمیت بشناسد. به موجب این قرارداد شیخ و اولادش تعهدات خود را در برابر دولت مرکزی ایران حفظ کرده و از راهنمایی های دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان برخوردار باشند». ۳
قرارداد دیگری نیز در نوامبر ۱۹۱۴ بین دولت بریتانیا و شیخ خزعل منعقد شد و شیخ تعهدات دیگری داد که این قرارداد به اطلاع دولت مرکزی نرسید. در این قرارداد واگذاری اراضی شبه جزیره آبادان و حق کشتیرانی در رودخانه کارون، به دولت بریتانیا واگذار شده و در مقابل حفاظت از پالایشگاه آبادان، خطوط لوله نفت، تلمبه خانه ها و سایر تاسیسات، به شیخ واگذار و موافقت شده بود. بر این اساس دولت بریتانیا باید سالیانه مبلغ ۳۰ هزار لیره استرلینگ، توسط شرکت نفت انگلیس و ایران، به شیخ می پرداخت. ۴
در همین ارتباط دولت بریتانیا با یک کشتی، به نام آیووی (IUV)، اسلحه و مهمات جنگی به میزان زیاد در اختیار شیخ خزعل قرار داد و از این رو دوران جنگ جهانی اول کوچکترین خللی به پالایشگاه آبادان وارد نیامد و بلکه به علت نیاز بیشتر بریتانیا به نفت برای سوخت ناوگان دریایی خویش، تولید نفت افزایش یافت و پالایشگاه آبادان نیز توسعه پیدا کرد.
در دوران جنگ جهانی اول، انگلیسی ها با تشکیل پلیس جنوب (SPR) از تاسیسات و خطوط لوله شرکت نفت حفاظت می کردند، اما این تشکیلات غرب و جنوب استان خوزستان را شامل نمی شد، چرا که در این مناطق نیروهای وفادار به شیخ خزعل، وظیفه حراست را بر عهده داشتند. برای مثال حفاظت از چاه ها و تاسیسات نفتی در مسجد سلیمان که در شمال استان قرار داشت، بر عهده پلیس جنوب بود، اما تلمبه خانه های اهواز، پالایشگاه آبادان و اسکله ها را نیروهای شیخ خزعل حراست می کردند.
البته سازماندهی پلیس جنوب نیز با بکارگیری خوانین منطقه و اجیر کردن خانواده های تحت نظر آنان، انجام می شد و نیازی به اعزام نیروی نظامی انگلیسی نبود، زیرا به عقیده ویلسن، ورود نیروهای غیر بومی ممکن بود موجب تحریک احساسات عمومی شود.
از این رو، تسلیحات و تجهیزات زیادی در اختیار خزعل گذاشته شد که موجب تقویت نظامی و مالی و گستاخی او در برابر دولت مرکزی شد. از سوی دیگر دولت قاچار که در نهایت ضعف و درماندگی بود، توان مقابله با شیخ را نداشت و اقدامات خلاف قانون شیخ، از جمله بازداشت سلطان (سروان) حسین آقا، جانشین فرمانده قشون در شوشتر و تعدادی از افراد و کارکنان دولت، عکس العملی جدی را از سوی دولت مرکزی در پی نداشت.
اما پس از کودتای ۱۲۹۹، دولت مرکزی توانست با سازماندهی و تشکیل سپاهی منظم، بخش های زیادی از کشور را از چنگ خوانین خارج کرده و به ملوک الطوایفی خاتمه دهد. از این رو شیخ خزعل و بعضی از خوانین بختیاری و بویر احمدی، نگران آینده خویش شده و تصمیم به مخالفت با دولت مرکزی گرفتند. بویژه این که رضاخان تعدادی از خوانینی را که با او بیعت کرده و تسلیم شده بودند، بعداً اعدام کرده بود.
بنا بر این در توافقی که میان خوانین انجام گرفت، کمیته ای به نام «سعادت ایران» تشکیل و علاوه بر انجام عملیات برای تقابل با دولت مرکزی، نامه ای به وسیله فردی مطمئن برای احمدشاه قاچار به فرانسه، ارسال شد.
در این نامه خوانین از احمد شاه دعوت به عمل آورده بودند که از راه غرب کشور وارد شده و در خرمشهر مستقر گردد تا کمیته سعادت با تجهیزات و نفرات زیادی که داشت، دولت مرکزی را ساقط نماید.
اما احمدشاه در پاسخ به نامه آنها نوشت: «من یک نفر ایرانی و پادشاه مشروطه هستم، نمی توانم خود را حاضر کنم علیه دولتی که به موجب فرمان من در مملکت حکومت می کند، اقدام نمایم. من می دانستم این شخص (رضاخان) دشمن آزادی است. نمایندگان مجلس نیز حقیقی نیستند، اما علم من کفایت نمی کند و اگر اقدامی در سرنگون همین دولت که به زور و دسیسه زمام امو را به دست گرفته، بنمایم، مردم حق دارند مرا قانون شکن بدانند.» ۵
با این پاسخ، کمیته سعادت تا حدودی ناامید شد، ولی شیخ خزعل با ارسال اسلحه و مهمات زیادی به اهواز، همچنین اعزام ۳۰۰ نفر امیر و فرمانده، عملا این شهر را به حالت حکومت نظامی درآورد. همزمان از دهات بصره نیز که شیخ در آنجا املاک و رعایا داشت، عده ای احضار و به خوزستان آورده شدند.
دولت بریتانیا که خود دولت مرکزی ایران را حمایت کرده و بر سرکار آورده بود، علاقه داشت که دولت مرکزی قوی و یکپارچه ای مملکت را سر و سامان داده و اعمال حاکمیت نماید. از سوی دیگر کارها و خدمات رضاخان نیز به انگلیسی ها کم نبود. از این رو بریتانیا بهتر دید خزعل را به اطاعت از دولت مرکزی وادار سازد و بین آن دو آشتی برقرار کند.
در این زمان خزعل به دلیل نگرانی از آینده خویش قصد رفتن به بصره و اقامت در آنجا را داشت. این تصمیم با مخالفت کنسول انگلیس در اهواز رو به رو شد. دولت بریتانیا به دو دلیل مانع رفتن شیخ خزعل به بصره شد؛ اولا با توجه به املاک و رعایایی که شیخ در آنجا داشت، بیم آن می رفت بعدها برای بریتانیا دردسر ایجاد کند. ثانیا ممکن بود این اقدام سوء ظن رضاخان را برانگیزد، زیرا رضاخان به دولت بریتانیا بدبین بود و همیشه این واهمه را داشت که یک نفر جایگزین وی در آستین بپروراند!
به این ترتیب سرکنسول انگلیس در اهواز، شیخ را به عذرخواهی از رضاخان ترغیب کرد و این اتفاق در سفر رضا شاه به خوزستان رخ داد. خزعل امیدوار بود که با این اقدام همچنان حکومت خوزستان را داشته باشد. دولت انگلستان نیز از آنجا که به کرسی نشاندن اعمال و نیات خود را توسط دولت مرکزی ایران، متصور می دید، شیخ را برگ سوخته ای به حساب آورد و احتمالاً با چراغ سبز انگلیسی ها بود که برنامه ریزی و ترتیبات دستگیری شیخ انجام گرفت.
رضاخان سردار سپه که دیگر خود را فعال مایشاء می دید و حمایت بریتانیا را نیز به همراه داشت، با تظاهر به دوستی با شیخ، سرتیپ فضل اله زاهدی را به فرماندهی قشون خوزستان و در واقع حکمرانی دولتی استان منصوب کرد. اما در ۱۹ فروردین ۱۳۰۴ با طرح نقشه قبلی در شبی که زاهدی میهمان شیخ و در کشتی او بود، یک فروند قایق توپدار نظامی به همراه تعداد زیادی سرباز، از محلی که قبلاً لنگر انداخته بود حرکت و کشتی آی یو وی (IUV) متعلق به شیخ را محاصره کرد.
سپس در حدود ۵۰ سرباز به عرشه کشتی آمدند و بدون هیچ مقاومتی، ابتدا محافظان شیخ و سپس شیخ و پسرش را نیز دستگیر کردند. شیخ که بسیار ترسیده بود، از کارمند کنسولگری انگلیس که حضور داشت درخواست کرد همراه او برود که وی نپذیرفت.
شیخ را در همان شب با قایقی نظامی ابتدا به آبادان و سپس با خودرو به اهواز منتقل کردند. شیخ برای حفظ جانش مجبور به سکوت بود و از سوی دیگر به دلیل قراردادی که با انگلیسی ها داشت، منتظر کمک آنان ماند. اما انگلیسی ها به او گفتند که صرفا جان شیخ را تضمین کرده اند نه حکومتش را! به این ترتیب روز بعد خزعل با خودرو به تهران منتقل و در منزلی که از قبل در جعفر آباد تهران تدارک دیده شده بود، ساکن شد.
۱- از جمله دلایل دخالت دولت بریتانیا در خوزستان و جنوب ایران این بود که حکومت مرکزی ایران فاقد یک ارتش نیرومند آماده برای مقابله با حملات خارجی و یا شورشی های داخلی است. از سویی امنیت و تجارت هندوستان، به آرامش در خلیج فارس و خوزستان نیاز داشت. لذا تقویت شیخ خزعل و همکاری با وی تا قبل از کودتای ۱۲۹۹ ضروری می نمود، اما پس از فراغت از نگرانی های فوق دیگر به وی نیازی نبود.
۲- آرنولد ویلسن که قبلاً کمیسر عالی بریتانیا در بین النهرین بود، پس از انفصال از آن سمت، به پیشنهاد رئیس کمپانی نفت در انگلستان به ریاست شرکت نفت انگلیس و ایران منصوب شد و به جای تجارت به سیاست روی آورد. او در تمام امور استان خوزستان دخالت می کرد.
۳- شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، سِر پرسی لورن (وزیر مختار انگلیس در ایران)، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، انتشارات فلسفه.
۴- پنجاه و یک درصد سهام شرکت نفت انگلیس و ایران توسط دولت بریتانیا خریداری شده بود. شرکت نفت آبادانی، صنعت، مدرنیته، راه سازی، راه آهن، هواپیمایی و غیره را برای مملکت به ارمغان آورد که موجب پیشرفت و تشکیل دولتی مقتدر و یکپارچه شده، در حالیکه دولت قاچار در نهایت ضعف و درماندگی حتی امکان اداره بخش کوچکی از کشور را نداشت. البته باید در نظر داشته که هزینه های این امور همه از جیب ملت ایران و از سهم سود کشور از نفت بود.
۵- شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، سِر پرسی لورن، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، انتشارات فلسفه.