واژه «تولد» یادآور صدای تپش های قلب جنین و به دنیاآمدن نوزاد در میان هلهله و شادی والدین و بستگان است، اما گاهی تولد از این معنا فراتر می رود، این بار شنیدن صدای تپش های قلب، یادآور ایثار است و بخشش. رضا احمدی، نوجوان چهارده ساله، از قهرمان هایی است که عروج و اهدای اعضای خود زندگانی دوباره و ایثار را معنا بخشید؛ او که ناجی جان چهار بیمارشد تا لبخند دوباره آنان را به زندگی جاری سازد .
هفته نامه مشعل | زندگی گاهی آنچنان که باید پیش نمی رود و کوچک ترین تلنگر و اتفاقی، جهت آن را به سمت نبودن و نزیستن تغییر می دهد، در این هنگامه نبودن های ناخواسته است که انسان هایی با اهدای عضو، زندگی دیگران را از ورطه نیستی به اوج زیستن دوباره سوق می دهند.
رضا احمدی، دانش آموز ۱۴ساله و قهرمان شنای نفتی از امیدیه خوزستان، از جمله کسانی است که خانواده اش در اقدامی انسان دوستانه، پیش از خاموش شدن او، اهدای زندگی کردند؛ رضای شناگر، قهرمانانه سر به خاک نهاد و نشان داد که قهرمان بودن تنها به مدال نیست. این نوجوان قهرمان، در یک حادثه تلخ و آسیب دیدگی شدید از ناحیه سر به کما رفت و چند روز در این وضعیت به سر برد. تیم پزشکی، همه راه ها را برای احیای رضا رفت، اما انگار قرارنبودکه اوچشم بگشاید و نزد دوستانش بازگردد. در این شرایط سخت، خانواده اش تصمیمی دشوار اماشجاعانه گرفتند و به اهدای اعضای او رضایت دادند تا جان چهار بیمار نیازمند به عضو را نجات دهند.
سکانس اول: تپش های نامنظم
اتاقی با نور مهتابی سفید، دیوارهای طوسی، تختی که رضا احمدی نوجوان ۱۴ساله باچشمانی بسته و دستگاه های وصل شده به بدنش، روی آن درازکشیده است و نبضی که دیگر آرام هم نمی زند. اینها سکانس یک فیلم سینمایی یا سریال خانگی نیست؛ بلکه امیدیک زندگی است که با یک حادثه رو به ناامیدی می رود. یک هفته از وضعیت کما و آسیب دیدگی شدید رضا از ناحیه سر گذشته و هیچ علائم حیاتی مشاهده نشده است. رضا ضربه مغزی شده بود؛ دکترها دیگر قطع امید کرده اند و منتظر تصمیم پدر و مادر او مبنی بر اهدای قلب، دو کلیه و کبد هستند.
سکانس دوم: اشک ها و لبخندها
آدم ها در سرتاسر زندگی، بارها شده است که تصمیم های سخت و ناخواسته ای گرفته اند به امید اینکه روزی درجایی نتیجه آن را به بهترین شکل ببینند؛ به امید جبران بهتر، به امید بازگشت به اوج. اما تصور امضا دادن برای بستن پرونده زندگی فرزند دلبندشان نه تنها درهیچ مخیله ای نمی گنجد؛بلکه از فکرکردن به آن هم گریز دارند. اما چیدمان زندگی رضا، والدین را در شرایط این تصمیم گیری سخت قرار داده است. مادر ۴۸ ساعت مهلت می خواهد، نذر ونیاز می کند، پدر را راهی کربلا می کند تا برای بازگشت به زندگی فرزندشان دعا کند؛ اما گویا سرنوشت قرار نیست تغییر کند.
خانم شیرعلی با صدایی گرفته وبغض آلود به خبرنگار مشعل می گوید: ۲۵ مهرماه میهمان داشتم و مشغول آشپزی بودم که رضا با ساک استخر وارد خانه شد وگفت که می رود تا دوش بگیرد. وسایلش را برداشت و رفت طبقه بالا. بیست دقیقه گذشت که دیدم خبری از او نشد. از پله ها بالا رفتم و پشت در حمام ایستادم صدایش کردم؛ اما جوابی نشنیدم. در را که باز کردم قلبم ایستاد. رضا کف حمام افتاده بود. فریاد می زدم. او را به بیمارستان رساندیم؛ اما دیگر دیر شده بود و رضا به دلیل آسیب شدیدی که به مغزش وارد شده بود، به کما رفت و دیگر برنگشت.
مادر که گریه امانش را بریده بود، نفسی کشید و ادامه داد: نمی دانید چه پسری بود، قهرمان شنا در صنعت نفت بود، خیلی مهربان بود و به همه کمک می کرد. من درکمیته امداد مشغول به کار هستم و تمام تلاشم کمک به دیگران بود. نمی دانم چرا این اتفاق برایمان افتاد. یک هفته از وضعیت رضا گذشت، اما هیچ نشانه ای از بازگشتش به زندگی و قطع دستگاه هایی که به او وصل بود، دیده نشد. پدرش را به کربلا فرستادم تا دست به دامان امامان شود. اما گویا تقدیر طور دیگری رقم خورده بود تا اینکه دکترها در جلسه ای اعلام کردند که رضا رفتنی است و باید هر چه سریع تر برای اهدای عضو تصمیم بگیریم. باز ۴۸ ساعت مهلت خواستم؛ بلکه فرجی شود اما نشد. برگه اهدای عضو را با اشک فراوان امضا کردیم تا لبخندی بر لبان نیازمندان و چشم انتظاران باشد.
سکانس آخر: جاودانگی یک قهرمان
محمد احمدی که پدر رضا و از کارکنان شرکت بهره برداری نفت و گاز آغاجاری است، درادامه صحبت های همسرش، به خبرنگار مشعل می گوید: کربلا بودم که همسرم تماس گرفت و گفت: دکترها قطع امید کرده و اهدای عضو رضا را پیشنهاد داده اند. نمی دانید چه حالی شدم و با چه وضعیت روحی برگشتم و به بیمارستان رفتم.
دکتر دوباره جلسه ای گذاشت و توضیح داد که به علت مرگ مغزی خون رسانی به مغز متوقف شده، اکسیژن رسانی انجام نمی گیرد، تمام کارکرد مغز از دست رفته و دچار تخریب غیرقابل برگشت شده، اما قلب، کبد، کلیه ها و دیگر اعضای بدن همچنان کارمی کنند و می توان با اهدای آنها به بیماران نیازمند، زندگی دوباره بخشید، اما اگر دیر شود، اعضای بدن از وضعیت اهدا خارج می شوند. احمدی ادامه می دهد: لحظات سختی بود و تصمیم گیری درباره این که اعضای بدن فرزندت را اهدا کنی، سخت تر. با همسرم مشورت کردیم و چون رضا قهرمان بود، تصمیم گرفتیم با اهدای عضوش جاودانه شود. برگه رضایت اهدای اعضا را امضا کردیم و قلب، دو کلیه و کبد پسرمان، موجب شد تا جان چهار بیمار دیگر نجات یابد و خانواده های آنان را خوشحال کند. پیگیر این نشدیم که این اعضا به چه کسانی اهدا شده است، فقط می دانیم قلب پسرمان همواره در این سرزمین می تپد و صدای آن را همیشه خواهیم شنید.