دکتر محمد صادق جوکار مدیر موسسه مطالعات بین المللی انرژی در گفت و گو با خبرگزاری فارس در خصوص تحریم های نفتی آمریکا و روابط نفتی ایران و چین نکات مهمی را بیان کرده است که بخشی از این مصاحبه در ادامه می آید:
*در تحریمی که آمریکاییها در 13 مِی 1993 دنبال آن بودند که موسوم به تحریم داماتو بود که بعد لیبی از ذیل آن حذف شد و تنها شامل ایران شد (Iran sanction act)، رئیس جمهور آمریکا برای اعمال این قانون تحریمی به ایران معافیت میداد. میدانید که رئیس جمهور آمریکا میتواند معافیت تحریمی ایجاد کند و یک سری executive order در نظر بگیرد. خلاصه کلام اینکه چرا این اتفاقات متفاوت درباره تحریم نفت ایران میافتد؟ پاسخ به این سوالات را شما با مراجعه و بررسی نظم جهانی انرژی خواهید فهمید. درباره اینکه چرا رئیس جمهور آمریکا به ایران معافیت تحریمی میداد به خاطر این بود که نظم جهانی انرژی در آن برهه زمانی این موضوع را ایجاب میکرد، زیرا در آن برهه اولویت با security و امنیت عرضه و سیطره مقولاتی چون پیک عرضه و پایانپذیری/کمیابی منابع نفتی بود و وقتی که امنیت عرضه از بین برود، بازار به سود صادرکننده میشود.
* آمریکاییها این گونه استدلال میکردند که در صورت تحریم نفت ایران، بازار با کمبود عرضه مواجه میشود، وقتی که بازار با کمبود عرضه مواجه شود، قیمت رشد پیدا میکند و چون آمریکا واردکننده نفت است از این اتفاق ضرر میکند. به همین دلیل آمریکا در آن برهه به ایران معافیت میداد تا امنیت عرضه نفت تامین شود. خودش را هژمون (قدرت برتر) جهانی میداند و تأمین امنیت کالاهای راهبردی جهان را نیز یکی از وظایف خود میداند.
*در دوره اول تحریمها وقتی آمریکاییها میخواستند نفت ایران را تحریم کنند، برای ایران معافیت در نظر میگرفتند. اداره اطلاعات انرژی این کشور را مکلف بود که هر دو ماه یکبار یک گزارش تحت عنوان «جهانِ نفت منهای ایران» ارائه دهد و در این گزارش توضیح دهد که مثلاً اگر نفت ایران کامل از بازار بیرون برود، چه اتفاقی برای قیمت نفت میافتد. سپس بر این مبنا تا سطحی، فروش نفت ایران را دچار محدودیت میکردند که قیمت جهانی نفت تحت تاثیر قرار نگیرد. پس چرا آمریکا برای فروش نفت ایران معافیت ایجاد میکرد؟ زیرا اولویت بازار نفت با امنیت عرضه بود.
*از سال 2010 به بعد کم کم یک مفهومی در عرصه بینالمللی ایجاد شد که بنده آن را تکنوپالیتیکس (Techno-Politics) نامگذاری کرده بودم، منتها چون چشم ما رنگی نبود، کسی حرف ما را قبول نمیکرد. یعنی بنده از سال 2012 بر نقش «اثرگذاری متقابل تکنولوژی-سیاست» بر بازار جهانی نفت تاکید میکردم تا اینکه در صفحه 64 کنفرانس امنیتی مونیخ در سال 2020 مفهومی تحت عنوان Poli-TECH مطرح شد یعنی سیاست و تکنولوژی. بنده مقاله ای درباره مفهوم Poli-Tech را هم منتشر کردم که پیوندی است بین راهبردها (politics) و فناوری (Technology).در این مفهوم جدید راهبردهای سیاسی، امنیتی و انرژی کمک میکند که چه نوع فناوریای توسعه پیدا کند. مثلاً برای توسعه آن سوبسید میدهد. یعنی فشار سیاسی و پالیتیکال در حوزه انرژی ایجاد میکند تا فناوریهایی مانند هیدرولیک فرکچرینگ و حفاری افقی توسعه پیدا کنند و حاصل این تکنوپالیتیک این میشود که نفت شِیل در بازار نفت ورود میکند.
*جالب اینکه حوزه تاثیرگذاری Techno-Politics فقط محدود به داخل خاک آمریکا نبود، بلکه رفتارهای دقیق بینالمللی را نیز شاهد هستیم. مثلاً در دوره اول تحریمها بین سالهای 2010 تا 2013 تولید نفت شیل (نفت صخرههای شنی) آمریکا سه میلیون بشکه در روز افزایش یافت. وقتی تولید شِیل بالا میرفت، عرضه زیاد میشد و قیمت جهانی نفت افت پیدا میکرد. چون هزینه تولید نفت شیل آمریکا گرانتر از مابقی نفتها است، زودتر به نقطه سر به سر میرسید و خود به خود از بازار بیرون میرفت.
* آمریکا برای حل این مشکل دقیقاً سه میلیون بشکه نفت را با عنصر پالیتیکال (سیاسی) از بازار نفت بیرون کرد. یعنی نفت ایران، نفت لیبی و یک بخشی از نفت ونزوئلا و حتی به تعبیری نفت سوریه را از بازار بیرون کرد تا 3 میلیون بشکه نفت از بازار خارج شود و جا برای نفت شیل آمریکا باز شده و با افزایش عرضه نفت شیل در بازار، قیمت جهانی نفت هم پایین نیاید.وقتی به تحولات بازار نفت نگاه میکنید، متوجه میشوید که از اواسط سال 2014 به بعد قیمت نفت یکباره افت میکند. این اتفاق تحت تاثیر چه نظمی میافتد؟ ماجرا از این قرار است که دولت عربستان میبیند که دولت اوباما با ایران قرارداد هستهای منعقد کرده است و عنوان میکند که قرار است خاورمیانه را نیز ترک کند، پس با خود میگوید چرا باید کاهش عرضه بدهد تا قیمت به نفع آمریکا رشد کند؟
*در نتیجه عربستان در بازار نفت تا اواخر سال 2016 اصلاً دخالت نکرد و قیمت به ناگهان افتاد. اما در سال 2016 نیز چون خط مقاومت اقتصاد نفتی کشورهای صادرکننده نفت زودتر از خط مقاومت نفت شیل به رغم کاهش تولید آن شکست، تولیدکنندگان متعارف اوپک و غیراوپک وارد تعامل با یکدیگر برای کاهش عرضه و مدیریت قیمت شدند. البته عربستان به شدت در آن زمان تحت فشار مولفه های «تکنو-پلیتیکی» فشار دولت ترامپ نیز بود.
* سال 2016 ترامپ بر سر کار میآید. ترامپ میآید به عربستان میگوید که رویکرد اوباما در بازار نفت را تغییر میدهد. مگر رویکرد ترامپ چیست؟ رویکرد اوباما محیطزیستی بود، ولی سیاست ترامپ تقویت جایگاه سوختهای فسیلی است. سپس ترامپ مفهوم انرژی دامینَنس (Energy Dominance) را مطرح میکند، یعنی «سیطره بر بازار انرژی».شما در استراتژی امنیت ملی ترامپ که در اواخر سال 2017 منتشر شد، سه ستون مشاهده میکنید که در ستون دوم و سوم energy dominance یعنی سیطره بر جهان انرژی عنوان شده است و اتفاقا تعریف کرده است که منظورش از این سیطره چیست.در نتیجه ترامپ از معاهده محیط زیستی پاریس بیرون میآید و به دنبال توسعه سوختهای فسیلی میرود. بدین ترتیب مصرف زغال سنگ که در دوره اوباما کاهش پیدا کرده و در سال 2015 نسبت به سال 2010 به 40 درصد رسیده بود دوباره روند صعودی میگیرد. همچنین یک افزایش عرضهای نیز با توسعه انقلابی نفت نامتعارف آمریکا در بازار جهانی نفت اتفاق افتاد.
* در دوره ترامپ پیشنویس «قانون نوپک» نیز در کنگره تحت سیطره جمهوریخواهان تهیه شد. در این پیشنویس قانون برای قیمت نفت محدوده تعیین شد که نه خیلی افزایش یابد، زیرا مصرفکننده نهایی در آمریکا دچار مشکل میشد و نه خیلی کاهش یابد به طوری که تولیدکننده نفت شیل آسیب نبیند. اگر عرضهکنندگان نفت جهانی به چنین اقدامات مخرب به حال آمریکا اقدام میکردند، دولت ترامپ آنها را تحریم میکرد، حتی اگر عربستان باشد. معنی عملیاتی این تهدید این بود که دولت ترامپ به دنبال سطح قیمت نفت بین 45 تا 55 دلار باشد و اوپک هم میبایست در همین بازه قیمتی رفتارش را تنظیم کند. به همین خاطر شما شاهد توئیت ترامپ بعد از هر اجلاس اوپک بودید. در نتیجه ترامپ با اجرای این politics، تولید نفت شیل آمریکا را به 8 میلیون بشکه در روز رساند.
*اما در کنار این اتفاق، یک روند حاشیهای هم در حال شکلگیری است و آن «جریان محیط زیستیها» است. این جریان حاشیهای، برخلاف مخالفتهای ترامپ، کمکم تبدیل به جریان اصلی شد و تلاش میکرد با افزایش سهم انرژیهای نو در سبد انرژی دنیا به کاهش آلایندگی هوا کمک کند. با قدرت گرفتن این جریان در کشورهای دیگر به ویژه اروپاییها، در تقاضای نفت و زغال سنگ یک افت محسوس اتفاق افتاد.پس در دوران ترامپ بازار نفت تحت تاثیر دو جریان یا ترند قرار میگیرد: 1- افزایش عرضه نفت با حمایت از صنعت شیل، 2- کاهش تقاضا تحت تاثیر جریان محیطزیستیها. در نتیجه یک over-supply در بازار نفت اتفاق میافتد که عرضه از تقاضا پیشی میگیرد.
*گفتیم قبل از سال 2012 امنیت برای عرضهکنندگان نفت وجود داشت، ولی الآن امنیت برای طرف تقاضا ایجاد شده است. وقتی عرضه نفت بیشتر از تقاضا است، مصرفکننده میتواند گزینش کند که از کی نفت بخرد. در نتیجه ترامپ در بازگردانی تحریمهای ایران دیگر معافیت مرحلهای نداد و یکباره سیاست صفر کردن آن را در پیش گرفت. هم بازار با عرضه جایگزین همراه بود و هم اینکه تصمیمگیران نفتی ایران در سالهای گذشته، به ایمنسازی بازار برای صادرات خود حتی فکر هم نکرده بودند.
* اینجا یک سؤال مطرح میشود اینکه با توجه به مازاد عرضه در بازار نفت چرا در دوران ترامپ چین باید از ایران نفت بخرد؟ کما اینکه دیدیم واردات نفت از ایران را در دولت ترامپ کاهش داد.یک پاسخ به این پرسش مربوط به سیاست داخلی چین است که آنها میخواهند سبد واردات نفت خود را متنوع کنند و بدین صورت امنیت انرژی خود را تامین کنند که بخش محدودی از نفت خود را از ایران از بابت متنوعکردن منابع وارداتی خود وارد میکرد، اما چرا واردات نفت خود را از ایران کاهش داد؟پاسخ به این سوال به موضوعی برمیگردد که تحت عنوان «ضعف بازارسازی انرژی و ایمنسازی تقاضا برای صادرات نفت ج.ا.ایران» تعریف میشود. یعنی شما چطور میخواهید در شرایطی که عرضهکننده نفت متکثر است و مصرفکننده میتواند از بین عرضهکنندگان مختلف انتخاب کند، بازار چین را به دست آورید؟ نهایتاً ممکن است از ابزار تخفیف قیمتی در رقابت با همتایانتان صادرکننده نفت بهره بگیرید که در صورت عمل همسان آنها، یک جنگ قیمتی به ضرر عرضهکنندگان ایجاد میشود.
*در نتیجه، اگر چین برای خرید نفت ایران دارای نوسان رفتاری است که یک زمانی نفت از ما میخرد و یک زمانی نمیخرد، به دلیل این است که الگوی ذهنی برخی مسئولین سابق وزارت نفت برای تحلیل بازار نفت بر اساس الگوی قرن بیستم است.یعنی فکر میکنند اولویت بازار نفت همچنان با امنیت عرضهکنندگان است و عرضهکنندگان همچنان جایگاه برتر در جهان نفت دارند و مصرفکنندگان باید بیایند دم در وزارت نفت ایران و سایر کشورها را بزنند التماس کنند که به ما نفت بفروش. این دو تحولی که تکنوپالیتیکس (Techno-Politics) ایجاد کرد یعنی افزایش تولید نفت شیل و توسعه تجدیدپذیرها برای کاهش تقاضا و ظهور مفاهیمی مانند پیک تقاضا، معادلات بازار نفت را تغییر داده است.
*در نتیجه بسیاری از دولتمردان ما این دو مفهوم را نفهمیدند و بعد میگویند چرا چین از ایران در برخی برههها نفت نخریده است؟ مثلا آقای جهانگیری میگوید که چرا کشورهای مهمی مثل هند از تحریمهای امریکا پیروی میکند و از ایران نفت نمیخرد. سؤال این است که چرا باید هند از ایران نفت بخرد؟ اگر مفهوم بازارسازی را میفهمیدید این سوالات را نمیپرسیدید و به مردم آدرس غلط نمیدادید.
*تحریم نتیجهی فرآیندِ ناکارآمد سیاستگذاری دولت است نه عامل ناکارآمد شدن سیاستگذاری دولت. یعنی دولت قبلی یک دورهای به دلیل فهم غلط از تحولات بازار نفت ناکارآمدیها و اشتباهات استراتژیکی داشته است که تحریم توانسته با استفاده از آن ناکارآمدی اثرگذار شود.اولاً در بحث تحریمها باید بین دو مفهوم تفاوت قائل شد، یکی بحث «اعمال تحریم» است که آمریکا به خاطر منافع زیادهخواهانهاش تصمیم گرفته است تحریم را علیه ایران اعمال کند. یکی بحث «اثرگذاری تحریم» است. اثرگذاری تحریم از کجا اتفاق میافتد؟ از مکانیزمهای ضعف ساختاری سیاستگذاری انرژی دولت در بازارسازی.ثانیا نفت ایران و سایر نفتها به دلیل ویژگیهای مشخص آن قابل شناسایی است. یعنی چه؟ یعنی منشأ نفت با بررسی API آن مشخص میشود. صادرکننده نفت ایران هم که شرکت ملی نفت است و حتی در ایران لوکیشن صادرات نفت هم مشخص است و از خارک این اتفاق صورت میگیرد. مسیر انتقال نفت هم با توجه به اینکه 50 پالایشگاه نفت ایران را میخرند مشخص است.
*در نتیجه صادرات نفت ایران قابل ردیابی است و آمریکا میتواند روی جریان صادرات نفت ایران فشار بگذارد تا آن را حذف کند. بازار نفت هم با مازاد عرضه روبرو است و دیگران میتوانند جای ایران را بگیرند. از طرفی فناوری هم به مصرفکنندگان کمک کرده است که میتوانند با بلندینگ و ترکیب نفتهای دیگر، نفت موردنیاز پالایشگاه خود را تامین کنند و دیگر مثل قرن بیستم نیست که بگویند این پالایشگاه فقط با نفت ایران کار میکند.
*راهکار واکنشی در آن زمان چه بود؟ یکی تقاضاسازی داخلی در بخش پتروپالایش داخلی برای کاهش خاممحوری در صادرات نفت. دوم اینکه اگر هم نفت خام بخواهید صادر کنید، باید آن را ایمن کنید از طریق روشهای نظیر نظیر Total Trade، Equity Oil، Buy Demand، Spill Over، Diplomatic Marketing، Strategic Partnership، LfO و ...پس دلیل اول تحریمپذیری ایران مربوط به اصرار دولتهای گذشته بر خامفروشی نفت بوده است. ایران تا وقتی خاممحور باشد تحریمپذیر است. پس اگر تحریمها روی تو اثر میگذارد، به خاطر قوتِ تحریم نیست، به خاطر نقطه ضعف تو در خامفروشی نفت است. به خاطر این است که پالایشگاه نساختی.
*زمانی که وزیر سابق نفت عنوان میکرد پالایشگاه مارجین اقتصادی ندارد و ما نمیسازیم، نشان میداد که متوجه نیست بازار بینالمللی نفت، سیاستزدهترین بازار جهانی است، امنیتیترین بازار کالاهای جهانی است و باید به این بازار فقط نگاه اقتصادی نداشت، نگاه امنیت انرژی داشت. ولی تیم قبلی وزارت نفت این کار را نکرد و بر طبل خامفروشی کوبید. از طرفی دیگر به عنوان دلیل دوم، در همان سیاست خامفروشی نفت هم بازارسازی نکرد، در نتیجه تحریم را اثرگذار کرد.
*سال گذشته بین 3 تا 4 میلیارد دلار فرآورده نفتی ایران صادرات شد. مگر در اوج فشار حداکثری امریکا نبود؟ پس چطور فرآورده ایران فروخته شد؟ چون فرآورده نفتی مانند نفت مبدا اُریجین ندارد و آمریکا نمیتواند تشخیص دهد که این بنزین یا گازوئیل تولید ایران است یا خیر. از طرفی عرضهکنندگان این فرآورده نیز متنوع هستند و دیگر تنها شرکت ملی نفت نیست. حجم محمولههای فرآورده کوچکتر است و متقاضیان آن متعددند، نه صرفا 50 پالایشگاه. پس اثرگذاری تحریمهای فعلی محصول ناکارآمدی و نفهمیدن روندهای بازار نفت در گذشته است. مصاحبه از: سیداحسان حسینی